سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون

ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم / من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم // ننویسید که او نوکر بدبختی بود / بنویسید که او منتظر مهدی بود

بسم رب الحسین

 

با سلام -- لطفأ پس از شنیدنِ صدایِ بوق پیغامِ خود را بگذارید -- با تشکر

بــــــــــــــــــــــــــــــــوق

الو،سلام حاج حسین

من گم شده ام...

نشانی ات را گم کرده ام و خودم را نیز....

تنها میدانم در فضایِ آلوده و سیاه رنگِ شهر، در میانِ بازارِ گناه فروشیِ شیطان، میانِ غل و زنجیرهایِ نفسِ خویشم

بالِ پروازم شکسته....

لطفأ مرا دریاب و یک جفت بالِ پرواز برایم بیاور

همراهِ کمی تربتِ ارباب

برایِ دلِ بیمارم میخواهم

راستی حاجی جون،به محمد تورجی بگو برایِ دلِ زخمی ام روضه ی خانم بخواند

در بین آن دیوار و در

زهرا صدا میزد پدر

دنبال حیدر میدوید

از پهلویش خون میچکید



نوشته شده در سه شنبه 91 شهریور 7ساعت ساعت 12:43 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

بسم رب الحسین

میگویند آرزو بر جوانان عیب نیست

 

میخواهم آرزو کنم،هر چند تا که دلم بخواهد

مثل آبنبات های بچگی ....

هر چند تا که دلم میخواست،با هر طعم و رنگی...

دلم کمیل میخواهد و ذکر یا سریع الرضا...

میخواهم لا یمکن الفرار من حکومتک را آنقدر زمزمه کنم تا با حالتی شبیهِ معتذرأ نادمأ به تو پناهیده شوم

دلم ندبه میخواهد و فغان أین الحسن و أین الحسین؟!

من ندبه خوان دلِ تو و تو ندبه خوانِ حالِ وانفسایِ من

دلم ضجه های فاطمیه را میخواهد،غریبانه در بیت الأحزان

میخواهم جای حســــــــــین هم گریه کنم،آخر تابِ اشک هایِ حســــــــــین را ندارم

بگذار بگویم:

همه ی مظلومیت اهل بیت یک طرف

کوچه ی باریکِ بنی هاشم یک طرف

کاش زینب کوچه را آب و جارو میکرد

تا چادرِ مادر خاکی نمیشد

دلم حاج حسین میخواهد و حاج احمد،سکنی گزیده در کنارِ یکدیگر

دلم اروند میخواهد و قصه هایِ ناشنیده ی فرات

دلم شلمچه میخواهد،دلم شلمچه میخواهد،آه زمینِ شلمچه با من سخن بگو از رازهایِ زینبی ات...

با من سخن بگو از عروجِ پروانگانِ حســــــــــینم

حســـــــــــین العفو،حســــــــین العفو....

حســــــــــــین غلط کردم



نوشته شده در سه شنبه 91 شهریور 7ساعت ساعت 1:36 صبح توسط دلسوخته حسین| نظر

بسم رب الحسین

گستاخی افکارم را ببخش که لجام گسیخته خواهان بازگشت به منجلاب است

میدانم که تا دریا فاصله بس زیاد و راه فراوان صعب العبور

میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم رازی ست درست به مستوریِ رازی که در سینه بقیع نهفته است

دلم کمی ایمان میخواهد و کمی رملِ فکه و کمی عطرِ شلمچه و بسی تو را...

لیستِ زائرا دست کیه؟

هی خط میخورم چه سرّیه؟!

میگن دعوتا با بی بیه

سحرگاهانی ست که عهدم را به فراموشی سپرده ام

باز هم لجبازی های کودکانه

سخت دلتنگِ روز شروعم

به یاد می آوری مرا؟!

روحم مشتاقانه قطعه ها را زیر پا میگذاشت

بیقرارِ دیدنت بودم...آخر میگفتند در آغوشِ تو که باشم گویی در آغوشِ ملائکة الله هستم

چه فلاکتی است بد سعادتی و چه بیچاره ای است خود کرده ای را که تدبیر نیست!

حســـــــین اشکامو نگاه کن....

حســــــین اشکامو نگاه کن...

چشمِ دلم یارایِ تضرّع ندارد....

شهدا العفو...

میخوام حرّ شوم،آزاده ی آزاد گردم از تمام تعلقات و غل و زنجیرها

تو دستم را بگیر که مهربانیِ دست هایت مرا به یادِ عطشِ اروند می اندازد

برایم روضه ی آب بخوان در کنارِ آب هایِ خروشانِ اروند

برایم داستان میگفت از فرات و میسوزاند دلم را،آنقدر که با همه عظمتش در برابرِ آتشِ دلم کم می آورد

پروردگار،آیا دستانِ بر گِل نشسته ی مخلوقت را میگیری؟!آشنا هستم،از جنسِ خودت اما ناخالصِ ناخالص...

الهی و ربی من لی غیرک...

حســـــــین اشکامو نگاه کن....

دوباره فرصت بده تا جبران کنم....



نوشته شده در دوشنبه 91 شهریور 6ساعت ساعت 1:47 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin