سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق یعنی ح ، سین ، یاء و نون

ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم / من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم // ننویسید که او نوکر بدبختی بود / بنویسید که او منتظر مهدی بود

من و دل کندن از دلبــــــــر محاله

دلم با دلبـــــــرم در شور و حاله

با این آقا به این خوبی ندونم

کی گفته کربلا رفتن خیاله

دمادم این دعا ورد زبانم

ببینم کربلا را تا جوانم

دل من بیقراره کربلاته

همه میگن بهشت ایوون طلاته

دیگه این جوری عادت کردم آقا

دیگه کرب و بلام تو روضه هاته



نوشته شده در دوشنبه 91 خرداد 29ساعت ساعت 12:0 صبح توسط دلسوخته حسین| نظر

بسم رب الحسین

بازم دلم هوایی مناطق جنگی جنوب شده

و بازم حال و هوای جاهلیت سال 89

یادمه بعد از کرخه من و صمیمی ترین دوستم هر از چند گاهی از هم سوال میکردیم حال معنوی داری و هر دو میگفتیم نه و در دل زمزمه که :

ما دو تا آدم بشو نیستیم...

رفتیم فتح المبین

و فتح المبین در دل من واقعا فتح المبین کرد

از اون جهت که من باب حجاب به خودم اومدم

و حجاب الانم رو تثبیت شده به مدد شهدای فتح المبین میدونم

یادمه که بارون اومده بود حسابی

و زمین گل

و من از اونجایی که تیتیش مامانی نیستم بدون نگران شدن از جهت کثیف بودن لباسام و کفشام شیرجه میرفتم تو گل

یه بار بنده خدا راننده یه پارچه بهم داد گفت کفشاتو تمیز کن....

شبو میش داغ بودیم،میش داغ اوج شلوغ کاری های ما بود

خصوصا شبا که واسه بچه ها گل پایی میگرفتیم و بعدش قاه قاه میخندیدیم

خدا وکیلی این شد هدف اردو!!!!!!!

لا اله الا الله

بعد از کارون و دهلاویه و هویزه و چزابه که من در تمامی موارد عاری از هر گونه حال _ حالا حال معنوی پیشکمش _ زمزمه هایی تو اتوبوس شنیده میشد

یه عده گریه میکردن ، یه عده به مسئولین غر میزدن

اوضاع از این قرار بود که به علت نامساعد بودن هوا مارو فکه و طلائیه نمیبرن

و من از طلائیه تنها چیزی که میدونستم همین بود

طلائیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه عجب طلائیه

خلاصه یادمه که به مسجد خرمشهر که رسیدیم هزار بار تو دلم گفتم بیچاره قدم نحس توئه دیگه،حالا اگه یه کم کمتر گناه میکردی چی میشد؟!!

یادم نمیاد شبو کجا بودیم

فردا رفتیم اروند

و با نفس گرم سردار احمدیان روحم آماده درک اندک عظمتی از سرزمین نور _ شلمچه _ شد

و شلمچه ....

پ . ن : اللهم عجل لولیک الفرج

پ . ن : التماس دعا ___ سه شنبه دو تا امتحان دارم



نوشته شده در یکشنبه 91 خرداد 21ساعت ساعت 12:1 صبح توسط دلسوخته حسین| نظر

سروناز : سلام میتونم بهت اس بدم؟ صرفا درد دله

کلاه قرمزی : آره بگو

سروناز :خسته شدم از این زندگی لعنتی.چرا باید ....................؟

مگه من چه گناهی کردم.نمیدونی چقدر تحقیر شدم

یعنی حق من اینه؟

کلاه قرمزی : ببخشید خانم سروناز الان سر کارم.شب میرم خونه بهتون اس میدم

سروناز : سر کار میری؟ چه کاری؟

کلاه قرمزی: چرا دوباره شروع کردی؟

چرا بیخیال نمیشی؟

سروناز : باشه عذر میخوام

خداحافظ

کلاه قرمزی : از زندگیت راضی نیستی؟

سروناز : راضی؟؟؟

مگه به این میگن زندگی

کلاه قرمزی : چی شده؟

*********

کلاه قرمزی : پس دوسش داری؟

سروناز : هر طور دوس داری فکر کن

کلاه قرمزی : آره یا نه؟

سروناز : نه

کلاه قرمزی : فک میکنی میتونم کمکت کنم؟

سروناز :نه صرفا درد دل بود

*********

کلاه قرمزی : واقعا تصمیمتو برا زندگیت گرفتی؟

سروناز : اگه بذارن بله،اگه بذارن

کلاه قرمزی : بازم مثه قبلا...

مهم تویی.تو باید تصمیمتو برا زندگیت بگیری

سروناز : کاش بقیه هم مثه شما فکر میکردن!!

کلاه قرمزی : به فکر زندگیت باش.سعی کن به این فک کنی که ...... دوس داری.با مشکلات بساز.توکل به خدا داشته باش

خواهشا با اس دادن منو به یاد خاطره های گذشته ننداز چون فراموش کردنت خیلی واسم سخت بود

فقط به فکر زندگیت باش.همین

پ . ن : این نوشته رو جایی خوندم برام جالب بود.

پ . ن : ادامه دارد



نوشته شده در شنبه 91 خرداد 20ساعت ساعت 6:0 عصر توسط دلسوخته حسین| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin